جدول جو
جدول جو

معنی ام عبید - جستجوی لغت در جدول جو

ام عبید(اُمْ مِ عُ بَ)
دشت خالی ویران یا بیابان که باران نرسیده باشد آن را. (منتهی الارب). زمین خالی و بیابان. (از المرصع). فلات. (از تاج العروس).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ حَ)
حربا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
ماهی.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ وَ)
کفتار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ وَ)
جانور کوچک سبزرنگی است که سری بزرگ و چهارپر و دمی دراز دارد و همین که انسان را ببیند بر دمش می ایستد و پرش را می گشاید و پرواز نمی کند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ بَ)
البسری و بسری قریه ای است به حوران دمشق. او یکی از زهاد و گویند مستجاب الدعوه بوده است. رجوع به ج 4 صفهالصفوه ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ)
نخله. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حُ بَ)
جانورکی است کلان شکم شبیه حربا و آنرا حبیبه نیز گویند. (از منتهی الارب). قسمی از چلپاسه. (ناظم الاطباء). چلپاسه که بجهت بزرگی شکم به این کنیه نامیده شده. (از اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). ج، امات حبین. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
دختر عاص بن امیه بن عبد شمس قرشی زن عمرو بن عبدود بود و عمرو بن عبدود همان است که در جنگ خندق بدست علی بن ابیطالب (ع) کشته شد. ام حبیب سپس اسلام آورد. (از الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 221)
تغلبیه، دختر ربیعه از زنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و از او پسری بنام عمرو دختری بنام رقیه آورد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 455 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 583)
دختر عباس بن عبدالمطلب دختر عم پیغمبر اسلام و از زنان صدر اسلام بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 221 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
سریانی الاصل، طریق. راه. (دزی ج 2 ص 630) (عیون الانباءج 1 ص 98). ج، میامر: یعرف بکتاب المیامر...و المیامر جمع میمر، و هو الطریق و یشبه ان یکون سمی هذا الکتاب بذلک اذ هو الطریق الی استعمال الادویه المرکبه. (از عیون الانباء ج 1 ص 98) ، تعلیم. تعلیم دینی. وعظ. موعظه. خطابه. (دزی ج 2 ص 630)
احمسیه، از اصحاب حضرت صادق بوده و روایتی هم از امام نقل کرده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(اُ م مِ بُ جَ)
حواء مکناه به ام بجید. از صحابیات بود و حدیثی چند از پیغمبر اسلام روایت کرده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 55 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
کرش (شکنبۀ ستور نشخوارزننده). (المرصع) هزارلا. هزارخانه. (در شکنبۀ گوسفند). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ابن حسن بغدادی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به غلام، حاسب و فلکی و از افاضل است از کتب اوست: احکام النجوم. اتسییرات و الشعاعات. الاختیارات. الجامع الکبیر. الاصول المجرده. وی به سال 376 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(چَ جَ)
موضعی است در بغداد نزدیک جسر کان و ام عبیده کنیز محمد بن علی و دایۀ مهدی خلیفه بوده است، و وی را قطیعه ای نیز هست که بنام او خوانده میشود. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مَ / مُ بَ)
عاتکۀ خزاعی، دختر خالد خزاعی. از زنان مشهور صحابی و از محدثان است، وگویند رسول اکرم در هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه ام معبد نزول فرموده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 281 و ریحانه الادب ج 6 ص 242 و خیرات حسان ج 1 ص 59 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1037 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
شتر. (یادداشت مؤلف). جمل. اشتر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ دَ)
دهی است نزدیک واسط. قبر احمد رفاعی در آنجاست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ وَ)
است. (المرصع) (مهذب الاسماء). کنیۀ دبر است. (از مؤید الفضلاء). مقعد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ بَ)
نام دو تن از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 257 شود، دیگ، مرغ خانگی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
فیل ماده. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زُ بَ)
یکی از عمه های پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 163)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف فرشی هاشمی مادر امیرالمؤمنین علی (ع) و سه برادر وی طالب و عقیل و جعفر بود و در مکه قبول اسلام و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در قبرستان بقیع مدفون گردید. (از ریحانه الادب ج 6 ص 227). و رجوع بهمین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 260 و تذکرهالخواتین ص 44 و خیرات حسان ج 1 ص 53 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ طی یَ)
آسیاب. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ هََ ثَ)
انصاری. از زنان صحابی است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 259 شود، دیگ. (از المرصع) (از مهذب الاسماء). در مهذب الاسماء ام العیال با الف و لام است
نسیبه انصاری. دختر حارث یا کعب از زنان صحابی و در بعضی از غزوات با رسول اکرم همراه بوده است. و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 259 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ یَ)
کژدم. (از المرصع) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کنیۀ عقرب است. (از المنجد) ، خرگوش. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
کفتار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ یَ)
کفتار ماده. (منتهی الارب). و رجوع به ام عنثل و ام خیثل شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
کفتار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بْ بو)
کفتار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماکیان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
غلام عبیدالله پسر زیاد. ابن عبدربه از ابن شبرمه القاضی نقل کرده گوید: ابن شبرمه گفت پیش از آنکه پدرم بر مسند قضا نشیند با او نشسته بودم. طارق غلام ابن زیاد بگذشت در حالی که والی بصره بود و گروهی از اشراف با او بودند. چون پدرم او را بدید آهی سرد از دل بر کشید و گفت:
اراها و ان کانت تحب کأنها
سحائب صیف عن قریب تقشع.
سپس گفت: اللهم لی دینی و لهم دنیاهم. پس از مدتی پدرم بقضاء برگزیده شد من بدو گفتم آیا آن روز طارق را یاد داری ؟ گفت جانان پدر. آنان جانشین پدر ترا خواهند یافت اما من ایشان را عوض و خلفی نمی یابم. ناچار پدرت نیز همان راهی را که آنان رفتند می پیماید و از ناز و نعمتی که آنان تمتع مییابند بهره میبرد. (عقد الفرید ج 1 ص 65 و ج 3 ص 126)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام عبور
تصویر ام عبور
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عریط
تصویر ام عریط
کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عویف
تصویر ام عویف
مورچه گیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار